ویژگی های ظاهری نژاد آریایی

نژاد شناسی را با نژاد پرستی اشتباه نگیریم

ویژگی های ظاهری نژاد آریایی

نژاد شناسی را با نژاد پرستی اشتباه نگیریم

استعداد سوزی


آسیب شناسی آریای

=====================
بخش اول استعداد سوزی
یکی از مهمترین مشکلات جامعه کنونی ایران عدم استفاده از استعداد های خیره کننده ذاتی ایرانیان است که در اکثر مردم خیلی از این استعداد ها بدون استفاده و حتی گاهی در جت افکار منفی مورد استفاده قرا میگیرد

5do9_jhd.png

داستانی که انتخاب کردیم  خاطره  دردناک یکی از هم کلاسی های  عبدالحسین وجدانی نویسنده دهه چهل ایران است که به تأثیر تربیت صحیح خانوادگی و تأثیر همنشینی با نااهلان می‌پردازد.در این اثر نویسنده یکی از مشکلات فرهنگی-اجتماعی عصر ما و آثار مخرب و زیان بار آن را در قالب داستان بیان میکند 

-ما در این داستان سعی داریم نشان دهیم که شخصیت داستان دارای چه  استعداد هایی بوده و چگونه همه این استعدادهای رنگارنگ را بدون استفاده به دل خاک میسپارد

داستان درد ناک خسرو
=================
از سال چهارم تا ششم ابتدایی با خسرو هم کلاس بودم.در تمام این مدت سه سال نشد که یک روز کاغذ و مدادی به مدرسه بیاورد یا تکلیفی انجام دهد.با این حال،بیشتر نمره هایش بیست بود. سبک نگارش که نمی توان گفت زیرا خسرو هرگز چیزی نمی نوشت باید بگویم سبک تقریر او در انشا تقلیدی کودکانه ازگلستان سعدی.در آن زمان ما گلستان سعدی را از بر می کردیم و منتخبی از اشعار شاعران  را از کلاش چهارم ابتدایی به ما درس می دادند

-خواندن انشای حفظی نشانه  داشتن همزمان چند استعداد خدادادی است

 خسرو تمام درس ها را سر کلاس یاد می گرفت و حفظ می کرد و دیگر احتیاجی به مرور نداشت.

- قدرت استعداد و حافظه بی نظیر خسرو را میتوان در این قسمت داستان دید
یک روز معلم انشای ما که موضوع"عبرت"را برایمان معین کرده بود،خسرو را صدا کرد تا انشایش را بخواند.خسرو هم مطابق معمول دفتر انشای مرا برداشت و صفحه سفیدی از آن را باز کرد و با همان آهنگ گیرا و حرکات سر و دست و اشارات چشم و ابرو شروع به خواندن کرد.
خسرو انشای خود را چنین آغاز کرد:دی که از دبستان به سرای می شدم،در کنج خلوتی از برزن،دو خروس را دیدم که بال و پرافراشته در هم آمیخته و گرد برانگیخته اند.خسرو از این نوع کلمات بسیار در خاطر داشت و حتی در صحبت محاوره عادی و روزمره خود نیز آنها را به کار می برد و این یکی از استعداد های گوناگون و فراوان و در عین حال چشمه ای از خوشمزگی های رنگارنگ او بود.
یکی از خروسان ضربتی سخت بر دیده حریف نواخت به صدمتی که جهان تیره شد پیش آن نامدار لاجرم سپر بینداخت و از میدان بگریخت.لیکن خروس غالب حرکتی کرد نه مناسب حال درویشان.
-قدرت و سرعت چیدمان مغز خسرو در استفاده از هر چیز دم دست داخل حافظه در کمترین زمان ممکن یکی از استعداد هایی است که فقط میتوان آن را در ایرانیان دید 
خسرو شاگرد ممتازی بود و از همه درس های حفظی بیست می گرفت.مگر در ریاضی که کمیتش لنگ بود...و همین باعث شد که نتواند تصدیق نامه دوره ابتدایی را بگیرد و ترک تحصیل کند . 

-نکته بد تحصیلات خسرو این است که چون خسرو  تمام درس ها را با کمک حافظه قدرتمند خود پیش میبرد این شیوه را برای درس ریاضی هم بکار برد اما درس ریاضیات را نمیتوان بدون مرور و مطالعه مداوم نمره قبولی گرفت و خسرو هرگز نتوانست در این درس موفق شود.و بدتر از ان شیوه اموزش جهان سومی ایران ان زمان که فقط به خاطر ضعف در یک درس نتواند تصدیق دوران ابتدایی را بدست بیاورد و این کوه استعداد به راحتی از درس و مدرسه خداحافظی کند
من خانواده خسرو را می شناختم. آن ها اصلا کرمانشاهی بودند.خسرو در کوچکی بی مادر شد.پدرش آقا رضا خان توجهی به تربیت او نداشت.فقط مادربزرگ او بود که نوه پسری اش را از جان و دل دوست می داشت.دل خوشی و دل گرمی و تنها پناه خسرو هم در زندگی همین مادربزرگ بود؛زنی با خدا،نمازخوان،مقدس.با قربان و صدقه خسرو را هر روز می نشاند و وادار می کرد قرآن برایش بخواند.


- بی توجهی به تربیت و عدم رسیدگی به کودکان با استعداد ایران باعث میشود که استعداهای این کودکان یا بی مصرف بماند و یا در جهات منفی بکار رود  اگر چه مادربزرگ خسرو تمام توان خود را برای تربیت او بکار برد اما پرورش استعداد او کافی نبود 

دیگر استعداد های خداداد خسرو آوازش بود.

-قدرت هنجره بالا یکی از استعادهای بی نظیر ایرانیان است که خسرو این استعداد را نیز داشته است

معلم قرآن ما میرزا عباس زنگ قرآن تا پایش به کلاس می رسید به خسرو می گفت:"بچه!بخوان".خسرو هم می خواند.خسرو موسیقی ایرانی،یعنی آواز را از مرحوم درویش خان آموخته بود.
-درویش خان یکی از نوابق موسیقی اوخر دوران قاجار و اویل دوران پهلوی بود و صدای بسیار دلنشینی داشنت



یک روز که خسرو زنگ قرآن شوری به پا کرده بود،مدیر مدرسه که در ایوان دراز از بر کلاس ها رد می شد،آواز خسرو را شنید.وارد کلاس شد و به میرزا عباس عتاب کرد که "این تلاوت قرآن نیست.آوازخوانی است!"میرزا عباس تا خواست جوابی بدهد،خسرو این بیت سعدی را با آواز خوش شش دانگ خواند:

اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب

گر ذوق نیست تو را کژ طبع جانوری

- این بیت سعدی اشاره به آواز خواندن شترسواران عرب است که با اواز  انها شتران شروع به حرکات مزون میکنند و حضور ذهن بالای خسرو نیز این بیت را در جواب مدیر انتخاب کرد که اگر از اواز من خوشت نمی اید از جانور هم کمتر هستی

مدیر آهسته از کلاس بیرون رفت و دم بر نیاورد.خسرو هم چنان می خواند و مدیر از پشت در گوش می داد و لذت می برد که خود مردی ادیب و صاحبدل بود.

زنگ اول نقاشی داشتیم و معلم ما یک سرتیپ زمان ناصر الدین شاه بود و ما اورا جناب سرتیپ میگفتیم .خسرو دفتر نقاشی و مداد مرا برداشت و تصویر سرتیپ را با ضمایم و تعلیقات در نهایت مهارت و استادی کشید و نزد او برد و پرسید: جناب سرتیپ،این را من از روی طبیعت کشیده ام؛چه طور است؟ مرحوم سرتیپ آهسته اندکی خود را جمع و جور کرد و گفت:"خوب کشیدی؛دستت خیلی قوت داره!

-استعداد نقاشی را نیز باید به استعداد های بیشمار خسرو افزود و کسی که استعداد ترسیم یک طرح را دارد یعنی تعادل خوبی بین چشم و فکر و دست او حاکم است و خسرو توانست کاریکاتوری از معلم نقاشی خود بکشد
گفتم خسرو آوازی بسیار خوش داشت و استعدادی فیاض در فرا گرفتن موسیقی.وقتی که ازعهده امتحان سال ششم ابتدایی برنیامد،یکی ازدوستان موسیقی شناس به نام روح الله خالقی  که درآن دوران دو کلاس از ما جلوتر بود به خسرو توصیه کرد به دنبال آموختن موسیقی ملی برود
خسرو بی میل نبود که دنبال موسیقی برود ولی وقتی موضوع را به مادربزرگش گفت،به قول خسرو اشک از دیده روان ساخت که ای فرزند،حلالت نکنم که مطربی و مسخرگی پیشه سازی که همه قبیله من عالمان دین بودند.خسرو هم با آن که خودرو و خودسر بود،اندرز مادربزرگ ناتوان را به گوش اطاعت شنید و پی موسیقی نرفت.

-روح الله خالقی یکی از نوابغ موسیقی ایران است که کشف استاد غلامحسین بنان یکی از شاهکار های اوست و اگر خسرو به  نصیحت سنتی مادربزرگش گوش نمیداد حتما  شاهد خواننده ای در شان نام غلامحسین بنان یا حتی بزرگتر از ان بودیم



و اما بشنوید از ورزش خسرو:
خسرو در ورزش هم استعدادی شگرف داشت با آن سن و سال با شاگردان کلاسهای هشتم و نهم کشتی می‌گرفت و با هیکل درشت استخوان بندی نیرومند پشت همه را زمین می‌زد.. سه فراش داشتیم یکی مشهدی عیسی، دیگری آشکرالله که بیشتر کاسب بود تا فراش... و اما فراش سومی آشعبانعلی مردی بود جوان، قوی‌هیکل و درشت‌استخوان و زورمند. خسرو که پشت همة حریفان را به خاک آشنا کرده بود و دیگر در مدرسه هماوردی نداشت پیله کرده بود که با آشعبانعلی کشتی بگیرد... ولی هر بار آشعبانعلی با بی‌اعتنایی و نظر حقارت جواب می‌داد: “برو بچه‌جان!... برو با همقد‌ّات کشتی بگیرد!

سرانجام خسرو به فکر افتاد که با مکر و حیله آشعبانعلی را وادار به کشتی کند. زمان ما چوب و فلک به راه بود و خسرو که کارش شرارت و شیطانی بود تقریباً هر روز فلک می‌شد. ولی چون ذاتاً جوانمرد و باانصاف بود اولیای مدرسه را خیرخواه و خود را مستوجب تنبیه می‌دانست و ازاین‌رو در کمال ادب کفشهایش را درمی‌آورد و دراز می‌کشید و پاها را داخل طناب فلک می‌کرد و ضربات کینه‌توزانة آ شعبانلی را تحمل می‌کرد و در پایان نیز چوبة فلک و دست مدیر را می‌بوسید و ساکت و بی‌صدا مرخص می‌شد.

-متانت و سنگینی و احترام به بزرگتر  از ویژگی های ایرانیان باستان است که این خصوصیات در خسرو نمود پیدا کرده بود که کفش های خود را در میاورد تا برای خورده ترکه اماده شود و سر انجام دست مدیر رو هم می بوسید

حیلة خسرو برای کشاندن آ شعبانعلی به کشتی این بود که این بار خود پای به فلک ننهد و خودسری و مقاومت پیشه کند. این تدبیر کارگر افتاد و آشعبانعلی برای گرفتن و زمین زدن خسرو حمله برد. خسرو با چالاکی جا خالی کرد و آشعبانعلی سکندری رفت و با غضب و خشم تمام برخاست و باز آهنگ او کرد. خسرو از شادی در پوست نمی‌گنجید و اشعار حماسی می‌خواند که:

بیار آنچه داری ز مردی و زور

که دشمن به پای خود آمد به گور!

سرانجام سر و شاخ شدند. یک‌مرتبه دیدیم که خسرو با فن گوسفند انداز آن گاو پروار را چون اره برقی کوچکی که درختی تناور را از پای دراندازد، نقش زمین ساخت. بچه‌ها برایش چنان هورا کشیدند و کف زدند که در و دیوار به لرزه درآمد.
-استعداد جسمی و جثه تنومند یکی از خصوصیات ایرانیان به خصوص مادهاست که خسرو این استعداد را هم دارا بود

همناطور که گفته شد خسرو به دلیل شکست در درس ریاضی ترک تحصیل نمود و  به کشتی روی آورد.منه دیگر خسرو را نمیدیدم تا اینکه اولین دوره مسابقات قهرمانی کشور برگزار شد و خسرو در فینال حریف قدرتمند خود را به راحتی بر زمین کوفت و قهرمان اولین دوره مسابقات کشور شد و از آن روز به او خسرو پهلوان میگفتند و  همه شهر اورا به خاطر  قهرمانی کشور و متانت و روحیه جوانمردی او به این نام میشناختند
ولی حسودان و عنودان وی را به می و تریاک کشیدند  و به علت اعتیاد و تن پروری و خوشگذرانی در مسابقات قهرمانی سال بعد در همان دور مقدماتی شکست خورد و به گوشه ای خزید این شکست برای روحیه حساس خسرو خیلی شکننده بود  و برای همیشه کشتی را کنار گذاشت و به منجلاب فساد و تباهی کشیده شد و سر انجام شیره ای شده و کارش به ولگردی کشید

-سیستم اموزشی غلط منجر به ترک تحصیل خسرو شد اما به خاطر استعادا بدنی بالا به راحتی قهرمان کشور شد اما عدم تربیت صحیح دوران کودکی و بی توجهی والدین سر انجام زهر خود را ریخت تا خسرو با همنشینان بد اجین شود و بعد از شکست همه چیز را بر باد رفته ببیند

روزی اورا در خیابان دیدم و شادی کنان به سویش دویدم اما آن خسرو مهربان با سردی و بی مهری تمام نگاهم کرد .از چهره تکیده اش بد بختی و سیه روزی میبارید چشم های درشت و پر فروغش چون چشمه های خشک شده سرد و بی حالت شده بود.شیره ی تریاک ، آن شیر بی باک را چون اسکلتی وحشتناک ساخته بود.خدای من! این همان خسرو است؟! از حالش پرسیدم ؛ جوابی نداد. ناچار بلندتر حرف زدم ؛ با صدایی که به قول معروف گویی از ته چاه در می آمد  با زهر خندی گفت:داد نزن  من گوش استماع ندارم لِمن تَقول.

-لمن تقول اشاره به یکی از اشعار زیبا سعدی دارد که چند بیت از ان را در زیر آوردم

بی‌دل گمان مبر که نصیحت کند قبول

من گوش استماع ندارم لمن یقول

تا عقل داشتم نگرفتم طریق عشق

جایی دلم برفت که حیران شود عقول

آخر نه دل به دل رود انصاف من بده

چونست من به وصل تو مشتاق و تو ملول

یک دم نمی‌رود که نه در خاطری ولیک

بسیار فرق باشد از اندیشه تا وصول

 
فهمیدم کر هم شده است . با آن که همه چیز خود را از دست داده بود ، هنوز چشمه ی ذوق و قریحه و استعداد ادبی او خشک نشده بود و می تراوید. از پدر و مادربزرگش پرسیدم . آهی کشید و گفت : مادربزرگم دو سال است که مرده است . بابام راستش نمی دانم کجاست .گفتم : خانه ات کجاست ؟ آه سوزناکی کشید و در جوابم خواند و بدون خداحافظی راه خود را گرفت و رفت :؛ کبوتری که دگر آشیان نخواهد دید قضا همی بردش تا به سوی دانه و دام.

-جواب خسرو به نویسنده به حکایت 28 گلستان سعدی اشاره دارد

از این ملاقات چند روزی نگذشت که خسرو در در گوشه شیره کش خانه در پلاسی مندرس  بی سر و صدا جان داد و آن همه استعداد خدا دادی را با خود به دل خاک برد


-داستان سوزناک  خسرو تنها بخشی از استعداد سوزی مردم آریایی ایران است که خواسته یا ناخواسته تمام استعداد های انها یا بی مصرف می ماند و یا  به خاطر جامعه الوده و افکار غلط  در کنار عدم تربیت مناسب و نبود بستر مناسب در قالب فحاشی ها و دزدی ها و کلاه برداری ظاهر میشود و از ایران امروز تنها یک کشور جهان سومی بر جای میگذارد 

اگر نمره ریاضیات خسرو بالای 7 می امد

اگر سیستم اموزشی ایران ان زمان مثل امروز بود

اگر مادربزرگ خسرو سنتی فکر نمیکرد و خسرو به موسیقی راه میافت

اگر همنشینان بد خسرو را از راه بدر نمیکردند

اگر خسرو برای شکست احتمالی امادگی روحی داشت

اگر نویسنده داستان پس از ملاقات خسرو بیتفاوتانه از کنارش نمیگذشت

این اگرها و هزاران اگر دیگر سبب اسیب دیدن جامعه ایرانی در طول تاریخ شده است تا استعداد های  مردم این دیار کهن و بزرگ اینچنین بی استفاده و بی مصرف باقی بماند